ایده نقاط کانونی اغلب در بحثهای مربوط به دکوراسیون رخ میدهد، ولی چطور در مورد این جزئیات طراحی که ظاهراً همگی مهم هستند تصمیم میگیرید و آنها را تعریف میکنید؟ در این رهنمود، به طبقهبندی نقاط کانونی به طور دقیق میپردازم، شاید نیاز داشته باشید و بخواهید بدانید چطور این مفهوم را با فضای دنیای واقعی تلفیق نمایید.
نقطه کانونی چیست؟
روشهای زیادی برای تعریف نقاط کانونی وجود دارد. در عکاسی یا طراحی داخلی، این نقطه به جایی گفته میشود که چشم یا لنزی که عکس میگیرد در آنجا متمرکز میشود.
در طراحی داخلی، نقطه کانونی مشابه همین مورد است: ناحیهای که توجه ما را بهخاطر نمایشیتر بودن از سایر نواحی به خود جلب میکند. این نقطه میتواند یک اثر پررنگ (از قبیل اثر هنری بزرگ) یا یک سری آیتمها (نظیر نقاشی که درست بالای شومینه تیره قرار گرفته) باشد. هر چه باشد، و به هر دلیلی باشد (رنگ، الگو یا اندازه)، نقطه کانونی چشمها را بیشتر از سایر نواحی اتاق به سمت خود میکشد.
در ذهن داشته باشید که نقطه کانونی نباید دیوار یا بخشی از آن باشد. فرشهای جلبتوجهکننده و کفها، لامپهای آویزان و حتی اثاثیه میتوانند نیز ویژگیهای بصری بزرگی باشند که توجه ما را حلب میکنند.
در اینجا این موکتی زیبا که زمین را پوشانده، به همراه چلچراغ و آینه با جلبتوجه نقطه کانونیای در مرکز اتاق ایجاد میکنند.
انتخاب متعدد در طراحی نقطه کانونی
آیا میتوانید نقطه کانونی را در این اتاق پیدا کنید؟ افراد زیادی تصور میکنند شومینه و تلویزیون دیواری که مبلمان دور آن قرار گرفته نقطه کانونی است، سایرین شاید بگویند پنجره وسیع دراماتیک با منظرهای زیبا رو به طبیعت که در طول روز باز است نقطه کانونی است. عدهای دیگر شاید کف پارکت را انتخاب کنند.
چیزی که من انتخاب می کنم این است: تمام موارد بالا. این ایده که اتاق باید یک نقطه کانونی داشته باشد عقیدهای غیر علمی است. اتاقها کامل هستند، با ویژگیها و کاربردهای متعدد، بنابراین با عقل جور در میآید که ما آنها را با بیش از یک نقطه کانونی بپذیریم.
ایده پذیرفتن نقاط کانونی متعدد را میتوان برای هر فضایی بکار برد، ولی این ایده بهویژه برای فضاهایی کمی بزرگتر با نواحی کاربردی متعدد، دقیق است. این اتاقخواب مجلل میز تلویزیون پرشکوهی دارد، اما قسمتهای موردتوجه دیگری نظیر کاناپه و پنجره خیالی یا شومینه دلربا هم دارد.
انباشتن تمام جلوههای نمایشی روی دیوار میتواند فضایی ایجاد کند که به نظر نامتعادل میرسد، ولی ایجاد نقاط کانونی متعدد چشمها را در حال حرکت در سرتاسر فضا نگه داشته و حس متعادلتری ایجاد میکند.
قانون سوم نقاط کانونی
در واقع، هیچ محدوده کاملی برای نقاط کانونی که اتاقی میتواند داشته باشد وجود ندارد. بههرحال، اگر اعتماد کمتری به نگاه طراحتان دارید، و قانون مفیدی میطلبید، توجه به ماکسیممِ سهنقطه کانونی کمک میکند تا مطمئن شوید فضا مرتب باقی میماند. در فضایی کوچکتر، توجه به ماکسیممِ دو نقطه کانونی مطمئنتر است. این قانونی نیست که قابل نقض نباشد، ولی میتواند چیزها را راحتتر کند. در طراحی کابینت آشپزخانه نیز نقاط کانونی میتوانند حداکثر سه نقطه باشند.
نقاط کانونی غالب
با تمام این گفتهها، زمانی که نقاط کانونی متعدد دارید، باید در ایجاد یک نقطه کانونی غالب تلاش کنید. این کار کمک میکند تا فضایی با حس ساختار بصری فراهم کنید.
چشم شما نقطه قدرتمندی برای شروع و پایان هنگام جستجوی فضا برای یافتن نقاط کانونی دارد، و این خاصیت یک حس نظم گونهای را در ذهن ما انتقال میدهد. این حس منطقی میتواند کمک کند فضا توجه زیادی را بدون احساس شلوغی زیاد جلب کند، بنابراین دیدی سرزنده بدون درهمریختگی به دست میآورید.
اغلب چنین جایی است که دیوار مورد تأکید وارد میشود: استفاده از یک سایه تیره، رنگ پررنگ یا الگویی جلبتوجهکننده روی دیوار واقعاً باعث میشود نقطه کانونی بر هر جای دیگری غالب باشد. اگر رنگ در عوض برای پنجره دیوار بکار رفته باشد، پنجرهها احتمالاً محکمترین ویژگی حس میشود. این تنها راه تعریف نقطه کانونی غالب نیست، ولی راهی مؤثر است.
چطور بدانید نقاط کانونی در اتاقتان کجا باید باشند؟
خوشبختانه نقاط کانونی اغلب بهسادگی با شکل اتاق معین میشوند. اتاقهای زیادی بر خلاف اینکه از لحاظ تکنیکی بیش از چهار دیوار دارند، یکی از آنها در واقع دیوار کاملی دارد که میتواند نقطه کانونی باشد. وقتی دیوارها را با درگاهها و گنجهها حذف میکنند، فضاهای بسیاری فقط دو یا سه دیوار آزاد باقیمانده دارند.
این نمونه را در زهن خود در نظر بگیرید، طراحی داخلی که اتاق از دو طرف باز است. فقط شومینه دیواری و دیوار دوم برای تلویزیون دیواری باقی میمانند. دیوار تلویزیون فضای بیشتری برای کار با آن دارد، بنابراین به طور پیشفرض این راحتترین انتخاب برای نقطه کانونی غالب میشود.
نقاط کانونی نیز میتوانند از روی کارکردشان تعیین شوند. اگر یک اتاق کوچک تک کاربردی باشد (نظیر تماشای تلویزیون یا خواب)، میتواند تنها یک نقطه کانونی داشته باشد. ولی زمانی که یک اتاق کاربردهای متعددی داشته باشد، انتخاب یک نقطه کانونی برای هر یک عاقلانه است.
اگر در طراحی داخلی بخش یا قطعهای میخواهد در فضا بدرخشد، با آن نجنگید، بلکه آن را حمایت کنید.
انتخاب نقطه کانونی غالب
نهایتاً وقتی در حال انتخاب قویترین نقطه کانونی در طراحی اتاق یا طراحی کابینت آشپزخانه هستید، ممکن است متوسل به سادهترین گزینه شوید: دیوار یا کابینتی که ابتدا زمانی که قدم در فضا میگذارید با آن مواجه میشوید.
به عنوان نمونه، دیواری که تلویزیون روی آن قرار دارد، وقتی شما روی کاناپه نشستهاید (برای تماشای تلویزیون احتمالاً) یک نقطه کانونی است. ولی زمانی که ابتدا وارد میشوید، کاغذدیواری مورد تأکید که درهای کشیدنی را در خود دارد، دیوار را کانون غالب میسازد، و شما را به درون فضا میکشد.
پنجرهها
اغلب پنجرهها را نقطه کانونی منحصربهفرد کردن، وسوسهآمیز است. پس از اینهمه، چه کسی تمایل دارد بپذیرد که بیشتر به تلویزیون نگاه میکند تا صحنه زیبای طبیعت؟
با اینکه پنجرهها در طول نور روز تأثیر ایجاد میکنند، اغلب بعدازظهرها کمتر فریبندهاند (بسته به نما). اگر دکور کامل شما بهتنهایی اطراف پنجره میدرخشد، پس زمانی که خورشید غروب میکند، چه چیزی از نقطه کانونیتان باقی میماند؟
متعادل نمودن پنجره با یک یا دو نقطه کانونی (نظیر اثر هنری یا آیینه گسترشدهنده فضا) مطمئناً باعث میشود اتاق حتی با تغییر نور روز و شب جالب باشد.
همچنین در ذهن داشته باشید که تعریف یک نقطه کانونی غالب بیشتر در مورد ساخت ادراک کلی شما از فضای کلی است تا در مورد کنترل چشمها.
درصورتیکه طرحی نریزید که برای گستره زمانی زیادی از پنجره به بیرون نگاه کنید، تطبیق تمام اثاثیه با پنجره کاری منطقی نیست.
در طراحی اینکه کدام بخش اتاق بیشتر بکار میرود یا توجه طبیعی را جلب میکند فکر کنید. اگر این قسمت پنجره است، عالی است. در غیر این صورت، بگذارید چیز دیگری مرکز توجه باشد، و میتوانید از آن صحنه زمانی که خلقتان تنگ است لذت ببرید.
درهای ورودی
در ورودی معمولاً نقطه کانونی باید درب باشد: بههرحال چشمها به آن سمت است، بنابراین پذیرفتن آن منطقی است.
در اینجا رنگ آبی در را بر نقطه کانونی مجاور غالب مینماید (با آینه و گلدانهای روی کنسول). هر دو جلبتوجه میکنند، ولی رنگ آبی بیشتر خودنمایی میکند. بهطورکلی، کمی رنگ راهی عالی برای ایجاد نقطه کانونی در آن واحد است.
توازن
در فضاهایی که نقاط کانونی متعددی دارند، این مورد میتواند حس نظم برای توازن برجستهترین نقطه کانونی در طول محور دهد.
به عقب به تصویر در ورودی با رنگ آبی نگاه کنید. رنگ طوسی دیوار با درب در توازن است، گرچه در کمی از مرکز دیوار منحرف شده است. قراردادن این المانهای نمایشی در طول یک محور، باعث میشود در عوض رقابت، با هم در ارتباط باشند.
کابینت آشپزخانه
در طراحی کابینت آشپزخانه به این نکته توجه نمایید که آشپزخانه مملو از کابینت است پس توجه به رنگ کابینت و یا ایجاد فضای دکوری با رنگ متفاوت نقطه کانونی شما خواهد بود.
طرحهای باز
در یک طرح باز با جای نشستن مجزا، به هر قسمت یک نقطه کانونی اختصاص دهید. پس از آن میتوانید یک نقطه کانونی غالب بین آنها در نظر بگیرید که کل فضا را به هم مربوط میکند.
رنگ کلاً بهعنوان نقطه کانونی برای فضا عمل میکند تا برای یکی از نواحی کاربردی. قراردادن نقطه کانونی بر روی خط جداکننده بین مناطق کمک میکند تا فضا کمتر بخشبخش و بیشتر هماهنگ شود.
در نهایت، ایجاد یک نقطه کانونی در یک فضا راهی است که کمک میکند چشم را هدایت کند و حس سازمانیافتهای به آن ببخشد.
اگر فضایی آشفته باشد، یا مطمئن نیستید کجا کمی رنگ جدید بیفزایید، این نکات برای یافتن یک نقطه کانونی میتواند کمک کند تا طرح خود را به بهترین شکل طراحی نمایید. در هر صورت اگر اتاقتان بدون یک نقطه کانونی، مناسب است، نگران آن نباشید. فقط بر روی لذت از فضای زیبای منحصر به فردتان تمرکز نمایید.